کد مطلب:13066 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:515

در بیان وقوع مصیبت کبری، وفات حضرت سید الانبیاء و کیفیت غسل و نماز و دفن ایشان
علی بن عیسی اربلی در كشف الغمة از كتاب تاریخ موالید انبیاء و وفات اهل البیت از شیخ ابی محمد عبدالله بن احمد بن احمد خشاب از راویانش از ابی جعفر محمد بن علی الباقر (ع) نقل كرده است كه گفت: رسول الله (ص) در سن شصت و سه سالگی در سال دهم هجرت رحلت فرمود. چهل سال در مكه سكونت داشت كه در پایان چهل سالگی وحی بر او نازل شد، پس سیزده سال دیگر در مكه اقامت نمود و به مدینه هجرت فرمود و در ماه ربیع الاول روز دوشنبه دو شب از ماه مانده وفات نمود. مؤلف می گوید كه مرحوم علامه مجلسی (ره) در جلاء العیون آورده كه: این قول (كه در بالا آمده) را هیچ یك از شیعیان نقل نكره و به آن قائل نیست و شاید كه این قول را باب تقیه آورده اند.

در شكف الغمه آمده كه پیامبر شصت و سه سال زندگی نمود كه از این شصت و سه سسال دو سال و چهار ماه با پدرض عبدالله و هشت سال با جدش عبدالمطلب زندگی كرد سپس ابوطالب بعد از وفات عبد المطلب كفالت او را به عهده گرفت واو را گرامی داشت و حمایت نمود و با دست و زبان و با تمام وجود در زمان حیات خویش او را یاری كرده و نیز عده ای آورده اند كه رسول الله (ص) هنوز در رحم بود كه پدرش عبدالله از دنیا رحلت فرمود و برخی نیز گفته اند كه: رسول الله (ص) ده ساله بود كه پدرش از



[ صفحه 158]



دنیا رفت و نیز گفته اند كه هنگامی كه آمنه مادر پیامبراز دنیا رفت او شش ساله بود.

مسلم در صحیح خود آورده كه، رسول خدا (ص) فرمود: من برای زیارت قبر مادرم از خداوند طلب اذن می نمودم و اذن گرفتم پس قبور اموات را زیارت كنید تا به یاد مرگ باشید. آن حضرت با خدیجه ازدواج نمود در حالی كه بیست و پنج سال داشت و عمویش ابوطالب وفات نمود در حالی كه چهل و شش سال و هشت ماه و بیست و چهار روز سن داشت وخدیه سه روز بعد از وفات ابوطالب وفات نمود و آن سال عام الحزن نام گرفت.

هشام بن عروة از پدرش نقل كرده است كه گفت، رسول الله (ص) فرمود: قریش همواره از من هراس داشتند تا این كه عمویم ابوطالب وفات نمود و پس از بعثت سیزده سال در مكه ماندم سپس به مدینه مهاجرت نمودم در حالی كه سه روز در غار ثور مخفی شدم و روز دوشنبه یازدهم ربیع الاول به مدینه وارد شدم و در مدینه ده سال ماندم، آن حضرت در بیست و هشتم ماه صفر سال یازده هجری وفات نمود.

در بحار به اسنادش كه به شیخ صدوق (ره)می رسد و او از راویانش از ابن عباس نقل كرده است كه گفت: روی ابوسفیان، نزد رسول الله (ص) آمد و گفت: یا رسول الله، می خواهم درباره ی چیزی از تو سؤال كنم، حضرت فرمود: اگر می خواهی قبل از این كه سؤال كنی به تو بگویم كه چه می خواهی، ابوسفیان گفت: بگو، حضرت فرمود: می خواهی از مدت عمر من سؤال كنی، گفت: بله یا رسول الله، حضرت فرمود: من شصت وسه سال عمر می كنم، ابوسفیان گفت: شهادت می دهم كه تو را راستگویی، حضرت فرمود: به زبان چیزی می گویی كه خلافت آن در قلبت است.

شیخ صدوق (ره) در اكمال به اسنادش كه به عبدالله بن مسعود می رسند نقل كرد كه گفت: به پیغمبر (ص) عرض كردم یا رسول الله هنگامی كه وفات نمودی چه كسی تو را غسل می دهد؟ حضرت فرمود: هر پیامبر را جانشینش غسل می دهد، عرض كردم: وصی شما كیست یا رسول الله؟ حضرت فرمود: علی بن أبی طالب (ع)، عرض كردم: او



[ صفحه 159]



پس از شما چند سال زندگی خواهند نمود یا رسول الله؟ حضرت فرمود: سی سال بدان كه یوشع بن نون وصی موسی (ع) بعد از او سی سال زندگی كرد پس صفراء دختر شعیب (همان همسر موسی (ع) بر او خروج كرد و گفت: من بر امر جانشینی موسی (ع) از تو محق تر هستم پس با او جنگید و یوشع نیز با او جنگید و او را اسیر كرد و آن گاه به او احسان نمود و آزادش كرد و در همین رابطه بود كه خداوند عزوجل این آیه را فرستاد (و قرن فی بیوتكن و لا تبرجن تبرج الجاهلیة الاولی).

شیخ در امالی به اسنادش كه به امام علی بن ابی طالب (ع) می رسد نقل كرده است كه فرمود: به نزد رسول الله(ص) آمدم در حالی كه او مریض بود، پس دیدم كه سرش بر زانوی مردی است بسیار خوش رو و زیبا كه جمیل تر از او را هرگز در میان خلایق ندیده بودم و پیامبر در خواب بود، هنگامی كه به نزد ایشان رفتم آن مرد گفت: به نزد پسر عمویت بیا كه تو به او سزاوارتر هستی تا من پس به آن ها نزدیك شدم، آن مرد برخاست و من در جای او نشستم و سر رسول الله (ص) را به دامن گرفتم همان گونه كه آن مرد سرش را به دامان گرفته بود.ساعتی درنگ نمودم سپس پیامبر بیدارم شد و فرمود: آن مردی كه سرم به دامنش بود كجاست؟ عرض كردم: وقتی من آمدم مرا به نزد شما فراخواند و گفت: به نزدیك پسر عمویت بیا كه تو به او از من سزاوارتری، سپس برخاست و من در جای او نشستم، پیامبر فرمود: آیا آن مرد را شناختی، عرض كردم: پدر و مادرم به فدایت من او را نشناختم، حضرت فرمود: او جبرئیل بود با من صحبت كرد تا این كه دردهایم از بین رفت پس به خواب رفتم و سرم در آغوش او بود.

در كافی به اسنادش از فضیل بن سكرة نقل است كه گفت، به امام صادق (ع) عرض كردم: فدایت شوم آیا آبی كه با آن میت راغسل می دهند اندازه ی مشخص و حد و حدودی دارد؟ حضرت فرمود: رسول الله (ص) به علی (ع) فرمود: هنگامی كه من مردم شش سطل (ظرف) آب از چاه غرس بردار پس مرا بشوی و كفن و حنوط نما و هنگامی كه غسل و كفن من تمام شد مرا بنشان و هر چه كه می خواهی از من سؤال كن،



[ صفحه 160]



به خدا قسم چیزی از من سؤال نمی كنی مگر این كه جواب آن را خواهم داد.

در خرائج به اسنادش از اسماعیل بن عبد الله بن جعفر بن ابی طالب از پدرش نقل است كه گفت، امام علی بن ابی طالب (ع) فرمود: رسول الله (ص) به من امر فرمود كه وقتی از دنیا رفتم هفت سطل آب از چاه غرس بردار و مرا با آن غسل بده وقتی كه مرا غسل دادی و از غسل من فارغ شدی هر كس كه در خانه بود بیرون نما، هنگامی كه همه را خارج كردی دهانت را بر روی دهان من بگذار سپسص از هر چه كه خواستی از من سؤال كن از امروز تا قیامت و از فتنه هایی كه رخ خواهد داد، علی (ع) گفت: پس من هر چه را كه پیامبر فرموده بود انجام دادم و از هر چه كه بود تا روز قیامت به من خبر داد و هیچ گروهی نبود مگر این كه من به همه ی آن ها آگاهی یافتم و گمراهان و هدایت یافتگان و اهل راستی آن ها را شناختم.

در بحار به اسنادش از هشام بن سالم از امام جعفر صادق (ع) در حدیثی نقل است كه فرمود رسول خدا (ص) فرمود: یا علی وقتی من از دنیا رفتم تو مرا غسل بده تا هیچ كس جز تو عورت مرا نبیند كه اگر ببیند چشمانش از حدقه بیرون می آید، علی (ع) به رسول الله (ص) عرض كرد: یا رسول الله، شما مردی تنومند و سنگین وزن هستید و من چاره ای ندارم از این كه فردی جهت كمك بخواهم حضرت فرمود: جبرئیل با توست و به تو كمك می كند و فضل بن عباس آب می ریزید و به او امر كن كه با چشم بسته آب بریزد چون هیچ كس عورت مرا نمی بیند مگر این كه چشمانش از حدقه بیرون می آید.

شیخ صدوق (ره) در امالی به اسنادش كه به ابن عباس می رسد آورده كه گفت وقتی رسول الله (ص) مریض بود، اصحابش نزد او بودند، عمار یاسر برخاست و به او عرض كرد: پدر و مادرم به فدایت یا رسول الله وقتی رحلت فرمودید كدامیك از ما شما را غسل می نماید؟ علی بن ابی طالب (ع) چرا كه او در هنگام غسل من قصد شستن هر عضوی از اعضای مرا بنماید ملائكه در آن كار او را یاری خواهند



[ صفحه 161]



نمود، باز گفت: پدر و مادرم به فدایت یا رسول الله، چه كسی از ما بر تو نماز می خواند؟ حضرت فرمود: خداوند تو را رحمت نماید، سپس به علی (ع) فرمود: ای پسر ابیطالب وقتی كه دیدی روحم از جسم جدا شد مرا غسل بده و به بهترین وجه غسل و كفنم كن در این دو پارچه ی سفید مصری و برد یمانی، و در كفن كردن من شتاب مكن پس جنازه ی مرا حمل كنید و به لبه ی قبرم بگذارید. اولین كس كه بر من نماز می خواند خداوند جبار بزرگ و بلند مرتبه از بالای عرش است سپس جبرئیل و میكائیل و اسرافیل در میان فوجهایی از ملائكه كه تعداد آنها را كسی غیر از خداوند نمی داند. سپس ملائكه حافین حول العرش سپس ملائكه ی سكان اهل آسمان سپس بزرگان اهل بیتم و زنان ایشان سپس الأقربون فلأقربون هر كدام از بستگان و آشنایان كه به من نزدیكتر هستند به آنها اشاره كن تا نماز بخواند و مرا با صوت آه و زاری و گریه با صدای بلند آزار ندهید آنگاه رسول الله (ص) فرمود: ای بلال مردم را به سوی من فرابخوان پس مردم همگی جمع شدند رسول الله (ص) از خانه خارج شد در حالیكه عمامه ای بر سر بسته بود و بركمانش تكیه داده بود تا اینكه به بالای منبر رفت و حمد و ثنای خداوند عزوجل را بجا آورد و فرمود: ای مردم، من چگونه پیامبری برای شما بودم آیا پشت در پشت شما جهاد نكردم آیا در جنگ دندان من نشكست؟ آیا بر رویم گرد و غبار نشتسته است؟ آیا خون از وسط صورتم سرازیر نشد تا اینكه به محاسنم رسید؟ آیا من با دشواری دست و پنجه نرم نمی كردم در حالیكه قوم من در جهل به سر می بردند؟ آیا من از گرسنگی سنگ بر شكم خود نبستم؟ مردم همگی گفتند: یا رسول الله، تو به خاطر خداوند صبر پیشه نمودی و از منكرات و بلایایی كه خداوند به واسطه ی آنها می فرستاد ما را نهی نمودی، خداوند از سوی ما برترین و بالاترین جزا و پاداش را عنایت فرماید، حضرت نیز در جواب فرمود: خداوند به شما نیز جزا و پاداش خیر عطا فرماید.

آنگاه فرمود: خداوند عزوجل حكم نموده و قسم یاد كرده كه ظلم هیچ ظالمی را



[ صفحه 162]



اجازه ننموده است. شما را به خدا قسم هر مردی از شما كه محمد بر او ظلمی روا داشته برخیزد و در همین دنیا مرا قصاص نماید چرا كه قصاص در دنیا نزد من بسیار نیكوتر از قصاص در آخرت و در مقابل دیدگان ملائكه و انبیاء است، در این حال مردی از پشت جمعیت برخاست كه نام او سوادة بن قیس بود به حضرت عرضكرد: پدر و مادرم بفدایت یا رسول الله، هنگامی كه شما از طائف می آمدید من به استقبال شما آمدم و شما بر ناقه ی خود غصباء سوار بودید در دست شما شاخه ای باریك بود پس شما خواستید كه آن را به ناقه بزنید ولی آن تركه به شكم من اصابت نمود و من ندانستم كه از روی عمد این كار را انجام دادید یا سهوا این كار انجام شد، رسول خدا (ص) فرمود: پناه به خدا از این كه من عمدا آن كار را انجام داده باشم سپس فرمود: ای بلال برو به خانه ی فاطمه (س) و آن تركه ی باریك را برایم بیاور، بلال از نزد حضرت خارج شد در حالی كه در كوچه های مدینه فریاد می زد، ای مردم چه كسی قصاص را به جان می خرد قبل از این كه روز قیامت قصاص شود این محمد است كه در مسجد خویش نشسته و خود را جهت قصاص در دنیا آماده كرده است قبل از این كه قصاص در قیامت فرابرسد، بلال به سوی خانه ی فاطمه (س) رفت و به او گفت: یا فاطمه برخیز و تركه ی نازكی بده كه پدرت آن را می خواهد، فاطمه (س) آمد و به بلال گفت: ای بلال پدرم تركه را برای چه می خواهد امروز كه وقت این كارها نیست، بلال گفت: یا فاطمه آیا نمی دانی كه پدرت از منبر بالا رفته با اهل دین و دنیا وداع می كند فاطمه (س) فریادی كشید و گفت: ای وای از غم و اندوه، ای پدر جان دیگر چه كسی با فقرا و مساكین و در راه ماندگان همدردی و مساعدت می نماید، ای حبیب خدا، ای حبیب قلبها، ای پدر جان، سپس آن شاخه ی نازك را برای بلال آورد و بلال از خانه ی فاطمه (س) خارج شد تا آن را به رسول الله (ص) برساند.

رسول الله (ص) فرمود: آن مرد كه او را مضروب ساخته بودم كجاست؟ آن پیرمرد گفت: بله من این جا هستم یا رسول الله پدر و مادرم به فدایت، پیامبر فرمود: بیا و مرا



[ صفحه 163]



قصاص نما تا راضی شوی. آن پیرمرد گفت: پیراهنت را بالا بزن تا شكمت عریان شود یا رسول الله، حضرت هم چنین كرد، مرد گفت: پدر و مادرم بفدایت یا رسول الله آیا اجازه می فرمایی كه شكم شما را ببوسم، حضرت به او اجازه فرمود و آن پیرمرد گفت: پناه می برم به خدا از آتش روز عذاب از این كه پیامبر را قصاص كنم پس رسول الله (ص) فرمود: ای سواة بن قیس مرا می بخشی یا قصاص می كنی، پیرمرد گفت: می بخشم یا رسول الله، پس پیامبر فرمود: خداوندا از سوادة بن قیس بگذر و او را شامل مرحمت خویش بفرما همان گونه كه او از پیامبرت محمد در گذشت و او را بخشید.

سپس رسول الله (ص) برخاست و به خانه ی ام سلمه رفت در حالی كه می گفت: خداوندا امت محمد را از آتش عذاب خویش دور نگاه دار و سالم و سلامت بدار و حساب روز قیامت را برایشان سهل و آسان بگیر، ام سلمه گفت: یا رسول الله شما را غمگین و رنگ پریده می بینم، حضرت فرمود: مرا اكنون به حال خویش بگذار، سلام من بر تو ای ام سلمه در دنیا و آخرت كه از این پس دیگر هرگز صدای محمد را نخواهی شنید، ام سلمه گفت: واحزنا ای داد از غم و حزن و اندوه كه پس از هجران تو هیچ پشیمانی و اندوهی سود ندارد آن گاه حضرت فرمود: حبیب قلبم و نور دیده ام فاطمه (س) را خبر كن كه نزد من بیاید، فاطمه (س) نزد حضرت آمد در حالی كه می گفت: جانم به فدای جانت، جسم من فدای جسمت ای پدر جان، آیا كلمه ای با من سخن نمی گویی من تو را در حالی می بینم كه گویی در حال ترك و مفارقت از دنیا هستی و لشگرهای مرگ را می بینم كه دامنگیر تو شده اند پس رسول الله (ص) به فاطمه (س) گفت: دخترم من تو را ترك می كنم واز دنیا خواهم رفت سلام من بر تو باد، فاطمه (س) گفت: پدر جان روز قیامت من تو را در كجا ملاقات نمایم، حضرت فرمود: نزد میزان و حساب، فاطمه (س) گفت: اگر شما را نزد حساب ندیدم در كجا، گفت: هنگام شفاعت امتم، فاطمه (س) گفت: اگر آن جا هم ندیدم تو را در كجا ببینم،



[ صفحه 164]



حضرت فرمود: در كنار صراط، در حالیكه جبرئیل در سمت راست من و میكائیل در سمت چپ من است و ملائكه در پشت و جلوی من قرار دارند در حالی كه خداوند را مورد خطاب قرار می دهند كه خداوندا، امت محمد را از آتش عذاب سلامت بدار و حساب را برایشان سهل و آسان بگیر، فاطمه (س) گفت: مادرم خدیجه كجا خواهد بود؟ پیامبر فرمود: در قصری در بهشت كه چهار در دارد. رسول الله (ص) از هوش رفت: بلال در همین اثنا داخل شد در حالی كه می گفت الصلاة رحمك الله، پس رسول الله (ص) برخاست و نماز را به سرعت و سبك خواند سپس فرمود: علی بن ابیطالب (ع) و اسامة بن زید را نزد من بخوانید، پس رسول الله (ص) برخاست و نماز را به سرعت و سبك خواند سپس فرمود: علی بن ابیطالب (ع) و اسامة بن زید را نزد من بخوانید، پس آن ها هم آمدند، حضرت یك دستش را به گردن علی (ع) و دیگری را به گردن اسامة انداخت سپس آنها به اتفاق حضرت به نزد فاطمه (س) گذاشتند و در این حال حسن و حسین (ع) می گریستند و فریاد می كشیدند و می گفتند: جان ما به فدای جانت، جسم ما به فدای جسمت، رسول الله (ص) فرمود: یا علی چه كسانی هستند كه این چنین سخن می گویند گفت: پسران تو حسن و حسین (ع) هستند، پیامبر دست به گردن آن ها انداخت و رویشان را بوسید، حسن (ع) بیشتر گریه می كرد پس حضرت به او فرمود: حسن جان دیگر گریه مكن كه گریه ی تو برای رسول الله (ص) سخت و ناراحت كننده است.

ملك الموت به نزد حضرت نازل شد و گفت: السلام علیك یا رسول الله، حضرت پاسخ داد: و علیك السلام یا ملك الموت من با تو كاری دارم، گفت: چه حاجتی داری ای نبی خدا؟ حضرت فرمود: می خواهم روح مرا قبض ننمایی تا این كه جبرئیل به نزد من بیاید و بر من سلام نماید و من هم بر او سلام نمایم، پس ملك الموت گفت: ای جبرئیل، محمد از من خواسته كه قبض روحش ننمایم تا این كه تو را ملاقات نماید و تو بر او سلام نمایی و او نیز بر تو سلام نماید، جبرئیل گفت: ای ملك الموت آیا نمی بینی كه درهای آسمان برای پذیرش روح محمد باز است آیا نمی بینی كه



[ صفحه 165]



حور العین آسمان را برای استقبال از روح آذین بسته و زینت نموده اند سپس جبرئیل به نزد رسول الله (ص) فرود آمد و گفت: السلام علیك یا اباالقاسم و حضرت پاسخ داد: و علیك السلام یا جبرئیل، حبیب من جبرئیل نزدیك من بیا پس به او نزدیك شد در این هنگام ملك الموت نیز نازل شد و جبرئیل به او گفت: ای ملك الموت سفارش خداوند را در مورد روح محمد رعایت نما و در آن حال جبرئیل در سمت راست او و میكائیل در سمت چپ او بود و ملك الموت خواست كه روح پیامبر را بگیرد پس هنگامی كه پارچه را از روی پیامبر كنار زد رسول الله (ص) به جبرئیل نظاره ای نمود و به او گفت: مرا در سختی ها تنها مگذار و جبرئیل پاسخ داد: یا محمد انك میت و انهم میتون، كل نفس ذائقة الموت.

از ابن عباس روایت است كه رسول الله (ص) در حال بیماری بود كه فرمود: حبیب مرا نزد من بخوانید پس هر كس را كه نزد حضرت آوردند، حضرت رویش را برگرداند به فاطمه (س) عرض كردند به دنبال علی (ع) بفرست تا او بیاید كه ما گمان نمی كنیم رسول الله (ص) كسی غیر از علی (ع) را بخواهد.

فاطمه (س) به دنبال علی (ع) فرستاد، هنگامی كه علی (ع) به نزد رسول الله (ص) وارد شد پیامبر چشمانش را باز كرد و چهره اش درخشید سپس فرمود: علی جان نزد من بیا، وقتی علی (ع) به او نزدیك شد پیامبر دست او را گرفت و كنار سر خود نشانید، آن گاه از هوش رفت پس حسن و حسین (ع) ناله كنان و گریان آمدند تا این كه خود را روی بدن مبارك رسول الله (ص) انداختند، علی (ع) خواست تا آنها را از حضرت جدا كند كه رسول الله (ص) به هوش آمد و فرمود: یا علی بگذار تا آن ها را ببویم و آن ها نیز مرا ببویند، من از آن ها بهره ببرم و آن ها نیز از من بهره مند گردند كه ایشان پس از من مظلوم خواهند شد و از روی ظلم كشته می شوند.

لعنت خداوند بر كسانی كه به آن ها ظلم می كنند و سه بار این سخن را تكرار كرد سپس دستش را دراز كرد و علی (ع) را به سمت خود كشید وبه زیر پارچه ای كه به



[ صفحه 166]



روی خود كشیده بود برد پس دهان مباركش را بر دهان علی (ع) گذاشت و مدت طولانی با او نجوا نمود تا این كه روح از تنش مفارقت نمود، امام علی (ع) به آرامی از زیر رواندازش بیرون آمد و گفت: خداوند اجر شما را در هجران و فقدان پیامبرتان زیاده بگرداند چرا كه او از دنیا رفت پس ناگاه صدای حاضران به ناله و ضجه و گریه برخاست پس به امیرالمؤمنین (ع) گفتند: وقتی رسول الله (ص) تو را به زیر روانداز كشید با تو چه گفت، امام علی (ع) گفت: به من هزار باب از علم را آموخت كه از هر باب آن هزار باب دیگر باب می شود. در بحار از مناقب از سهیل بن أبی صالح از ابن عباس نقل است كه گفت: پیامبر بیمار بود و از هوش رفته بود كه در خانه ی او را زدند، فاطمه (س) جوابش داد كه: برو، خداوند تو را رحمت نماید و حاجت تو را روا نماید برو كه رسول الله (ص) بیمار است و توان به حضور پذیرفتن كسی را ندارد، مدتی گذشت پس آن مرد بازگشت و در خانه ی رسول الله (ص) را دوباره زد و گفت: غریبی اجازه می خواهد كه به نزد رسول الله (ص) شرفیاب شود آیا به غریبان اجازه می فرمایید، در این حال رسول الله (ص) به هوش آمد و فرمود: یا فاطمه آیا می دانی او كیست؟ گفت: خیر یا رسول الله (ص)، حضرت فرمود: او متفرق كننده ی جماعت و از بین برنده ی لذت است این مرد ملك الموت است به خدا قسم تاكنون قبل از امروز جز من از هیچ كس اجازه ی ورود نگرفته و پس از من نیز از هیچ كس اجازه نخواهد گرفت و از من به خاطر كرامت و مقام و درجه ی من نزد خداوند است كه اجازه می خواهد، به او اذن ورود بده، فاطمه (س) گفت: داخل شو خداوند تو را رحمت نماید، ملك الموت مانند باد آرام و سبك وارد شد و گفت: السلام علی اهل بیت رسول الله (ص)، پیامبر به علی (ع) وصیت نمود كه در دنیا صبر پیشه كند و از فاطمه (س) محافظت نماید و قرآن را جمع آوری نماید و دیون رسول الله (ص) بپردازد و او را غسل و كفن و دفن نماید و دور قبر او دیوار بكشد و مراقبت حسن و حسین (ع) نیز باشد.



[ صفحه 167]



در كشف الغمة از امام ابی جعفر محمد بن علی الباقر (ع) نقل است كه فرمود: هنگامی كه زمان وفات رسول الله (ص) فرارسید، مردی اجازه ی ورود خواست، علی (ع) خارج شد و نزد او رفت و گفت: چه می خواهی؟ گفت: می خواهم به نزد رسول الله (ص) بیایم، علی (ع) گفت: نمی توانم تو را به نزد او ببرم، حالا بگو چه می خواهی؟ آن مرد گفت كه او ناچار است تا به نزد رسول الله (ص) برود، علی (ع) به داخل خانه رفت و از رسول خدا(ص) اجازه خواست و حضرت به او اجازه فرمود تا آن مرد را به حضورش بیاورد پس آن مرد آمد و نزد سر رسول الله (ص) نشست سپس گفت: یا نبی الله، من فرستاده ی خدا به سوی تو هستم حضرت فرمود: تو كدامیك از فرستادگان خدا هستی؟ گفت: من ملك الموت هستم كه خداوند مرا به سوی تو فرستاده است تا تو را مخیر گردانم بین دیدار و لقاء خداوند و بازگشت به دنیا، رسول الله (ص) به او فرمود: به من اندكی مهلت بده تا جبرئیل به نزد من بیاید، پس ملك الموت به جبرئیل اشاره كرد و جبرئیل نزد او آمد و گفت: یا رسول الله (و للاخرة خیر لك من الاولی و لسوف یعطیك ربك فترضی) دیدار خداوند برای تو بهتر است، رسول الله (ص) به ملك الموت فرمود: لقاء خداوند برای من بهتر است پس آن چه را كه به آن امر شده ای انجام بده، جبرئیل به ملك الموت گفت: در قض روح رسول الله (ص) عجله مكن تا به نزد پروردگار عروج نمایم و بازگردم، ملك الموت گفت: روح او در موضعی خواهد رفت كه من قادر به تأخیر در قبض آن نیستم، در همین حال جبرئیل گفت: یا محمد این آخرین هبوط ونزول من به دنیاست و تو ای محمد تنها دلیل نزول من بودی، پس از وفات رسول الله (ص) بین اهل خانه و اصحاب پیامبر بر سر محل دفن ایشان كشمكش رخ داد آن گاه علی (ع) فرمود: خداوند روح پیامبر را فقط در پاكترین مكان قبض می كند پس شایسته است ایشان را آن جایی دفن نماییم كه روحشان در همانجا قبض شده، اصحاب هم این سخن را قبول كردند.



[ صفحه 168]



مألف می گوید، مرحوم مجلسی (ره) می فرماید: شاید مراد از كلام جبرئیل كه گفت: این آخرین هبوط من به دنیاست، آخرین هبوط او برای نزول وحی بوده است تا تنافی بین این خبر و دیگر اخبار كه دلالت بر هبوط جبرئیل به زمین دارد از بین برود و الله اعلم.

در بصائر از حسن بن احمد از احمد بن محمد از عباس بن جریش از امام محمد باقر (ع) نقل است كه فرمود: هنگامی كه رسول الله (ص) از دنیا رفت جبرئیل و ملائكه و روح (كه شب قدر نازل شده بودند) به زمین فرود آمدند، پس دیدگان امیرالمؤمنین (ع) باز شد و آن ها را در انتهای آسمان ها دید كه به سوی زمین می آیند تا به كمك او پیامبر را غسل دهند و با او بر جسد مطهر آن حضرت نماز بخوانند و قبری برای او حفر نمایند، به خدا هیچ كس جز آن ها برای پیامبر قبر آماده نكرد، هنگامی كه جسد مطهر رسول الله (ص) را در قبرش می نهادند همه ی ملائكه به درون قبر آمدند و او را در قبر جای دادند جبرئیل سخن گفت و پرده از گوش علی (ع) نیز كار رفت و او نیز توانست سخن جبرئیل را بشنود كه ایشان را به رعایت حق رسول الله (ص) وصیت می كرد سپس گریست، آن گاه أمیرالمؤمنین (ع) شنید كه ملائكه به یكدیگر می گفتند در انجام صحیح كارهای تدفین حضرت كوتاهی نكنید و مواظب باشید.

امام باقر (ع) می فرماید: ملائكه در هنگام دفن امیرالمؤمنین (ع) و امام حسن (ع) كمك می كردند همان گونه كه در تدفین رسول الله (ص) كمك كردند و حضور یافتند.

و در بحار از شیخ طبرسی (ره) در اعلام الوری نقل است كه: وقتی امام علی (ع) خواست پیامبر را غسل نماید فضل بن عباس را طلبید وبه او امر كرد تا با چشم های بسته بر بدن مطهر حضرت رسول (ص) آب بریزد تا امام علی (ع) بدن مطهر ایشان را غسل دهد پس امام پیراهن پیامبر را از موضع گریبان چاك زد تا به كمر، سپس حضرت را غسل داد و حنوط نمود و كفن كرد و فضل هم برای غسل آب می ریخت، هنگامی كه غسل تمام شد بدن مطهر حضرت را در مقابل گذاشت و جلو آمد و بر آن



[ صفحه 169]



نماز خواند.

ابان می گوید، ابومریم از امام محمد باقر (ع) نقل نمود كه حضرت فرمود: مردم به امام علی (ع) گفتند: چگونه بر پیامبر (ص) نماز بخوانیم؟ امام (ع) فرمود: رسول الله (ص) در مقابل ماست، حیا و میتا پس ده نفر، ده نفر بر او وارد شده و بر او نماز بخوانید و این جریان روز دوشنبه و شب سه شنبه بود كه تا صبح به طول انجامید و روز سه شنبه نیز ادامه داشت تا این كه همه ی مردم از بزرگ و كوچكشان، مرد و زن و همه ی اهالی اطراف مدینه بر جنازه ی حضرت، بدون امام نماز خواندند.

شیخ در تهذیب به اسنادش از ابومریم انصاری نقل كرده است كه گفت: شنیدم از اباجعفر (ع) كه فرمود: رسول الله (ص) با سه پارچه كفن شد، یكی برد احمر جره (نوعی برد یمانی) و دو پارچه سفید.

راوی می گوید پرسیدم: چگونه بر جنازه ی حضرت نماز خواندند؟ امام (ع) فرمود: روی بدن ایشان یك پارچه ای كشیدند و آن را در وسط حیاط قرار دادند پس مردم گروه گروه می آمدند دور جنازه را می گرفتند و بر آن نماز خوانده و دعا می كردند و خارج می شدند آن گاه گروه هایی دیگر می آمدند، سپس علی (ع) داخل قبر حضرت شد و جنازه ی حضرت را بر روی دستانش گرفت و با او فضل بن عباس نیز داخل قبر شد در این حال مردی از انصار فریاد زد: بنی الخیلاء كجایند؟ أوس بن خولی به او گفت: به خدا قسم كه حق ما را قطع كردید پس امام علی (ع) به او گفت: داخل قبر شو، او هم با امام علی (ع) و فضل بن عباس داخل شد، از امام سؤال شد تابوت كجا گذاشته شود، گفت: نزد پایین قبر پس به آرامی جنازه را از تابوت بیرون آورده و به داخل قبر نموند.

شیخ طبرسی در احتجاج به روایت سلیم بن قیس هلالی از سلمان فارسی (ره) نقل كرده است كه گفت: نزد علی (ع) آمدم و او رسول الله (ص) را غسل می داد چون رسول الله(ص) وصیت نموده بود كه كسی جز علی (ع) ایشان را غسل ندهد و او نیز



[ صفحه 170]



گفته بود كه لازم نیست عضوی را برای شستن برگراند مگر این كه برای او برگردانده شود، امیرالمؤمنین (ع) از رسول الله (ص) سؤال كرده بود: كه چه كسی مرا در غسل شما یاری نماید؟ حضرت فرموده بودند: جبرئیل پس هنگامی كه علی (ع) بدن پاك و مطهر پیامبر را غسل داد و كفن نمود، من و اباذر و مقداد و فامطه و حسن و حسین (ع) داخل شدیم، امام علی (ع) در برابر قبله و جنازه ی پیامبر ایستاد و ما نیز در پشت او صف كشیده وبر بدن پیامبر نماز خواندیم، عایشه در حجره ی خویش بود و نمی دانست كه چه شده و جبرئیل چشمان او را بر حقیقت ماجرا بسته بود سپس ده نفر از مهاجرین و ده نفر از انصار داخل شده و نماز می خواندند و خارج می شدند تا این كه هیچ كس از مهاجرین و انصار باقی نماند الا این كه بر بدن پیامبر نماز خواند.

در بحار به اسنادش از شیخ مفید از مجالس به اسنادش از ابی خالد كابلی از امام باقر (ع) نقل است كه فرمود: هنگامی كه امیرالمؤمنین (ع) ازغسل و كفن وحنوط پیامبر فارغ شد به مردم اجازه داد و گفت كه: ده نفر داخل شوید و بر او نماز بخوانید پس مردم داخل شدند و امیرالمؤمنین (ع) بین پیكر مطهر رسول الله (ص) و مردم برخاست و گفت: (ان الله و ملائكته یصلون علی النبی، یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما) و مردم حاضر هم چنین گفتند، امام باقر (ع) در ادامه فرمود: این گونه بر بدن پیامبر نماز خوانده شد.

مؤلف می گوید: مجلسی (ره) می فرماید: آن چه كه از مجموع اخباری كه در موردی نماز بر بدن پیامبر گذشت به دست می آید كه نماز اصلی و حقیقی كه بر پیكبر مطهر رسول الله (ص) خوانده شد همان نمازی بود كه امیرالمؤمنین (ع) اولین بار شش نفر از خواص كه در خبر سلیم آمده خواند و به این نماز كسی به جز خواص اهل بیت و اصحابش داخل نشده و اضافه نشده است. برای این كه مبادا شاید یكی از دزدان خلافت پیش نیفتد و یا یكی از آن منافقین در جمع خواص حاضر گردد. سپس ده نفر صحابه ی رسول الله (ص) می آمدند و آیات قرآن می خواندند و دعا می كردند و



[ صفحه 171]



بدون این كه نماز بخوانند بیرون می رفتند

و در روایتی در ارشاد آمده است كه: وقتی مسلمانان بر پیكر مطهر رسول الله (ص) نماز خواندند عباس بن عبدالمطلب مردی را دنبال ابی عبیدة بن جراح فرستاد و او برای اهل مكه قبر می كند و حفر می كرد و آن را وسیع می كرد و این عادت اهل مكه بود و مردی را هم به دبنال زید بن سهل فرستاد و او برای اهل مدینه قبر حفر می كرد و لحد می گذاشت پسر هر دوی آن ها را خواست و طلبید و گفت: خداوندا می خواهیم برای پیامبر تو قبر حفر كنیم، ابوطلحه زید بن سهل آمد، به او گفتند: برای رسول خدا (ص) قبری حفر كن و لحد بگذار آن كه امیرالمؤمنین (ع) و عباس بن عبدالمطلب و فضل بن عباس و اسامة بن زید برای انجام امور تدفین رسول الله (ص) آمدند در این حال انصار از پشت در بیرون خانه ندا دادند: یا علی به خاطر خدا حق ما را نسبت به رسول الله (ص) به یاد آور تا مردی از ما نیز به داخل خانه بیاید و افتخار و حظ شركت در تدفین رسول الله (ص) نصیب ما گردد پس حضرت فرمود: اوس بن خولی به داخل بیاید، او مردی از جنگاوران بدر و فاضل بود كه از بنی عوف قبیله ی خزرج بود پس هنگامی كه داخل شد علی (ع) به او فرمود: داخل قبر برو، او داخل قبر شد و امیرالمؤمنین (ع) پیكر رسول الله (ص) در قبرش بر دستان او گذاشت، هنگامی كه جسد را بر زمین گذاشتند حضرت به او فرمود: از قبر بیرون برو او هم خارج شد و علی (ع) داخل قبر شد و كفن را از صورت رسول الله (ص) كنار زد و صورت حضرت را بر زمین نهاد رو به قبله به سمت راست، سپس روی قبر را با خشت پوشاند و بر روی قبر خاك ریخت و این جریان در روز دوشنبه دو روز مانده به آخر ماه صفر (یعنی 82 صفر) سال دهم [1] واقع شد و در آن زمان پیامبر شصت و سه سال داشتند و در هنگام مراسم دفن رسول الله (ص) همه ی مردم حضور نداشتند به خاطر این كه بین



[ صفحه 172]



مهاجرین و انصار در امر خلافت (و غصب این منصب در سقیفه ی بنی ساعدة) مشاجره رخ داده بود برای همین اكثر آنها نتوانستند بر جنازه ی حضرت نماز بخوانند واین توفیق از ایشان سلب شد.

در كشف الغمه آمده برخی می گویند كه: وفات پیامبر در روز دو شنبه دوازدهم ربیع الاول بوده است، می گویند: ایشان در روز دو شنبه به دنیا آمده و روز دوشنبه مبعوث شدند و روز دوشنبه به مدینه وارد شد وروز دوشنبه از دنیا رفت و روز چهارشنبه دفن شد.

در بحار از مناقب نقل است كه رسول الله (ص) قبل از غروب آفتاب رحلت فرمود در حالی كه شصت و سه سال داشت پس او را از زیر لباسش غسل دادند به خاطر وصیتی كه كرده بود.

ودر روایتی دیگر آمده كه: مردم برای وداع و نماز بر جنازه ی رسول الله (ص) فراخوانده شدند و سه روز حضرت را دفن ننمودند و مردم بر پیكر مطهر ایشان نماز می خواندند و ابوطلحه زید بن سهل انصاری برای او قبر حفر نمود و علی (ع) او را دفن نمود و عباس و فضل و اسامة او را در این امر یاری كردند، پس انصار از بیرون خانه ندا دادند: یا علی، به خاطر خدا حق ما را امروز نسبت به رسول الله (ص) بیاد بیاور تا مردی از ما نیز در تدفین پیامبر حضور داشته باشد، حضرت فرمود: اوس بن خولی وارد شود، هنگامی كه جسد پیامبر را به سمت قبر آورند امام (ع) به اوس بن خولی گفت: از قبر بیرون بیا و قبر را ترك نما و امیرالمؤمنین (ع) خود را به داخل قبر رفت.

شیخ در تهذیب به اسنادش كه به قاسم الصیقل می رسد آورده كه گفت: به امام رضا (ص) نامه ای نوشتم كه فدایت شوم آیا امیرالمؤمنین (ع) پس از وفات رسول الله (ص) وقتی ایشان را غسل داده خودش نیز غسل مسح میت نمود، حضرت جواب داد: پیامبر پاكیزه و پاك نگاه داشته شده از پلیدی ها و ناپاكی ها بود و لكن



[ صفحه 173]



امیرالمؤمنین (ع) امری را انجام داد و سنت غسل میت را جاری ساخت و عمل به سنت رسول الله (ص) نمود.

در بحار از كافی به اسنادش از ابان بن تغلب نقل است كه گفت: شنیدم كه امام صادق (ع) می فرماید: علی (ع) بر روی قبر پیامبر خشت نهاد یعنی روی قبر را با خشت پوشاند.

و نیز به همان سند به اسناد و راویانش از امام صادق (ع) نقل است كه فرمود رسول الله(ص) در زمینی دفن شد كه ریگزار بود و ریگ های آن قرمز بودند.

و در كافی به اسنادش از عتبة بن بشیر از امام محمد باقر (ع) نقل است كه فرمود: رسول خدا(ع) به علی (ع) فرمود: یا علی من را در این مكان دفن نما و قبر مرا از روی زمین به اندازه ی چهار انگشت بالا بیاور بر روی آن آب بپاش.

مؤلف می گوید: احادیث معتبر زیادی وارد است كه پیامبر شهید و مسموم از دنیا رفته اند، همان طور كه صفار در بصائر از احمد بن محمد از اهوازی نقل كرده و او از قاسم بن محمد از علی از ابی بصیر از امام جعفر صادق (ع) كه فرمود: رسول الله(ص) در روز خیبر مسموم شد پس آن گوشتی كه حضرت از آن تناول فرموده بود به زبان آمد و گفت: یا رسول الله من آلوده به سم هستم، امام صادق (ع) می فرماید: رسول خدا (ع) هنگام وفاتش فرمود: امروز راهم را گرفت و زندگانی ام را پایان بخشید آن غذایی كه در خیبر خوردم و هیچ كس از ما اهل بیت نیست مگر این كه به شهادت می رسد.

عبد الله بن میمون قداح از امام صادق (ع) كه گفت: زنی یهودی با سمی كه در گوشت سردست ذبیحه ریخته بود پیامبر را مسموم ساخت، آن حضرت خوردن گوشت سر دست و كتف، گوسفند را دوست داشت و از خوردن گوشت ران به خاطر نزدیكی آن به مدفوع و بول حیوان كراهت داشت.

امام صادق (ع) می فرماید: هنگامی كه برای رسول الله (ص) گوشت می آوردند



[ صفحه 174]



حضرت از ذراع آن می خوردند زیرا آن قسمت از قربانی را دوست می داشت پس از آن به قدر كفایت می خوردند، پس وقتی رسول خدا (ص) داشت از گوشت ذراعی كه آن زن یهودی آورده بود تناول می فرمود: ناگاه ذراع به زبان آمد و گفت: یا رسول الله من مسموم هستم پس حضرت دیگر از آن گوشت نخورد ولی آن سمی كه وارد بدن ایشان شده بود آن قدر در وجود حضرت ماند واز بین نرفت تا این كه ایشان را از پای در آورد.

و در كافی به اسنادش از ابن قداح از امام صادق (ع) نقل شده كه حضرت فرمود: زنی یهودی با گوشت ذراع گوسفندی كه برای حضرت هدیه آورده بود رسول الله (ص) را مسموم ساخت، پیامبر گوشت ذراع و كتف را دوست می داشت و از گوشت ران به خاطر نزدیكی اش به بول حیوان كراهت داشت.

و نیز به همان سند از حسین بن محمد اشعری از معلی ابن محمد از مصنور بن عباس از عیل بن اسباط از یعقوب بن سالم از رجل از امام محمد باقر (ع) نقل است كه فرمود: هنگامی كه رسول خدا (ص) از دنیا رحلت فرمود اهل بیت او طول شب را نزد او بودند و گریه و زاری می كردند و دعا و نماز می خواندند تا آن جا كه گمان نمودند از هجر پیامبر آسمان بر سرشان سایه نخواهد افكند و زمین آن ها را بر پشت خود حمل نخواهد نمود، زیرا كه رسول الله (ص) از دنیا رحلت فرمود اهل بیت او طول شب را نزد او بودند و گریه و زاری می كردند و دعا و نماز می خواندند تا آن جا كه گمان نمودند از هجر پیامبر آسمان بر سرشان سایه نخواهد افكند و زمین آن ها را بر پشت خود حمل نخواهد نمود، زیرا كه رسول الله (ص) بین نزدیكان و دور افتادن درگاه خداوند راه اتصالی بود، در همین بین كه آنها در این حال بودند شخصی كه او را نمی دیدند و فقط صدایش را می شنیدند به نزدیك ایشان آمد و گفت: السلام علیكم یا اهل البیت و رحمة الله و بركاته، برای خداوند در همه ی مصائب صبر و در هر مهلكه ای نجات و جبرانی بر مافات است (كل نفس ذائقة الموت)، (انما توفون أجوركم یوم القیامة)، فمن زحزح عن النار و أدخل الجنة فقد فاز)، (و ما الحیات الدنیا الا متاع الغرور) خداوند شما اهل بیت را برگزید و برتری داد و طاهر و پاك گردانید و شما را اهل بیت پیامبرش قرار داد واز علم خویش به شما جلوه ای ودیعه داد و كتابش را به شما



[ صفحه 175]



عنوان امانت داد و شما را صندوقچه ی علم خویش قرار داد وعصای عزت بخشید و شما را مانند نور خویش مثال زد و شما را از تزلزل دور گردانید و از فتنه ها ایمن بخشید پس به صبر خداوند صبر پیشه سازید، شما اهل بیت خداوند عزوجل هستید همانا كه با شما كلمه ی خویش را كامل كرد به اتمام رساند و پراكندگی ها را به اجتماع مبدل ساخت و وحدت كلمه ایجاد كرد و شما از اولیاء و دوستان خداوند متعال هستید، هر كس به شما اقتداء نماید نجات خواهد یافت و هر كس در حق شما ظلم نماید از بین خواهد رفت، دوستی شما از سوی خداوند در كتابش بر مؤمنین واجب است، خداوند شما را یاری می نماید. در پایان كارها و نتایج آن ها صبر پیشه كنید كه تمامی امور به خدا باز می گردد خداوند برای شما به واسطه ی پیامبر امانتی سپرده كه به شما دوستان مؤمنیش در زمین امانت داده شود پس هر كس امانت خویش را اداء نماید او برای شما صدقه ای فرومی فرستد، شما اهل بیت (ع) امانتی هستید كه به ودیعه نهاده شده اید، دوستی شما واجب و فرمانبری از شما حتمی است، رسول خدا (ص) از دنیا رفت و دین را به بهترین وجه و كاملترین شكل تكمیل نمود و برای شما راه را روشن ساخت و هیچ محل ایراد و استدلالی برای جاهلان باقی نگذاشت پس هر كس جهل بورزد و یا خود را به نفهمی بزند یا فراموش كند و یا خود را به فراموشی بزند حسابش با خداوند است برآورنده ی حوائج شماست، شما را به خدا می سپارم و السلام علیكم، راوی می گوید: از امام محمد باقر (ع) سؤال كردم: از سوی چه كسی این تسلیت و تعزیت به اهل بیت گفته شد؟ حضرت فرمود: از طرف خداوند تبارك و تعالی.

در كافی و بصائر از احمد بن محمد از عمر بن عبد العزیز از حماد بن عثمان نقل است كه گفت: شنیدم كه امام صادق (ع) می فرمود: گروه های زنادقه در سال صد و بیست و هشت هجری پدید می آیند و ظهور می كنند و این مطلبی است كه من در مصحف فاطمه (س) دیدم. راوی می گوید: عرض كردم: فدایت شوم مصحف



[ صفحه 176]



فاطمه (س) چیست؟ حضرت فرمود: هنگامی كه پیامبر (ص) از دنیا رفت حضرت فاطمه (س) از وفات ایشان بسیار محزون شد تا آن جا كه هیچ كس جز خداوند عزوجل از اندوه ایشان آگاه نبود پس خداوند تبارك وتعالی فرشته ای به سوی ایشان فرستاد تا با او صحبت كند و تسلی غم های او گردد حضرت زهرا (س) این قضیه را برای امیرالمؤمنین (ع) تعریف كرد، امام به ایشان گفت: هنگامی كه آن فرشته آمد و صدای او را شنیدی سخنان او را تكرار كن و به من از سخنان اوخبر بده، پس حضرت امیرالمؤمنین (ع) هر چه كه شنید نوشت تا این كه حاصل آن نوشته ها یك مصحف شد، راوی می گوید كه امام صادق (ع) فرمود: در آن مصحف چزی از حلال و حرام نگاشته نشده است ولی در آن علم همه چیز وجود دارد. در كافی از محمد بن یحیی از احمد بن محمداز ابن محبوب از ابن رباب از ابی عبیدة نقل است كه گفت: بعضی از دوستان و اصحاب ما از امام صادق (ع) در خصوص علم جفر سؤال نمودند، حضرت فرمود: آن پوست گاوی است كه پر از علم باشد، به حضرت عرض شد: جامعة چیست؟ حضرت فرمود: آن صحیفه ای است كه طول آن هفتاد ذرع در سرزمین ادیم است، در آن هر چه كه مردم به دانستن آن احتیاج دارند وجود دارد و هیچ قضیه ای نیست مگر این كه جوابش در آن صحیفه وجود دارد حتی مقدار دیه و ارش یك خراش كه بر تن كسی بیفتد، از حضرت پرسیده شد: مصحف فاطمه (س) چیست؟ راوی می گوید: حضرت مدت طولانی سكوت اختیار نمود آن گاه فرمود: شما درباره ی آن چه می خواهید و نمی خواهید سخن می گویید، به درستی كه فاطمه (س) پس از وفات رسول الله (ص) هفتاد وپنج روز زنده بود و به خاطر وفات پیامبر بسیار محزون و غمگین شده بود پس جبرئیل به نزد فاطمه (س) می آمد و او را در غم پدرش تسلی می داد و او را آرام می كرد و به او از پدرش و جایگاه او خبر داد و به او خبر داد از آن چه كه بعد از او بر سر اولادش خواهد آمد و همه ی این ها در آن مصحف نوشته شده است و این مصحف فاطمه (س) است.



[ صفحه 177]



در بحار به اسنادش از عمرو بن سعید بن هلال نقل است كه گفت: امام صادق (ع) فرمود: هنگامی كه مصیتی به تو وارد شد پس در مصیبت و عزایت یاد از رسول الله (ص) ندیده اند و تا ابد هرگز نخواهند دید.

و به همان سند از مناقب نقل است كه پیامبر فرمود: یا علی هر كس مصیبت زده می شود مصیبت مرا به یاد آورد كه آن بزرگترین مصائب است و امیرالمؤمنین (ع) شعری چنین انشاء نمود:



الموت لا والدا و لا ولدا

هذا السبی لالی أن لا تری أحدا



هذا النبی و لم یخلد لأمة

لو خلد الله خلقا خلدا



للموت فینا سهام غیر خاطئة

من فاته الیوم سهم لم یفته غدا



و حضرت فاطمه زهرا (س) چنین فرمود:



اذا مات یوما میت قبل ذكره

و ذكره أبی قدمات و الله أزید



تذكرت لما فرق الموت بیننا

فعزیت نفسی بالنبی محمد



فقلت لها ان الممات سبیلنا

و من لم یمت فی یومه مات فی غد



و نیز این اشعار هم از ایشان است كه فرمود:



ماذا علی من شم تربة أحمد

أن لا یشم مدی الزمان غوالیا



صبت علی مصائب لوانها

صبت علی الأیام صرن لیالیا



واز دیوان منسوب به امیرالمؤمنین (ع) در مرثیة سید المرسلین (ص) چنین نقل است:



نفسی علی زفراتها محبوسة

یا لیتها خرجت مع الزفرات



لا خیر بعدك فی الحیاة فانما

أبكی مخافة أن یطول حیاتی



و باز از همان دیوان نقل است كه این شعر منسوب به امام علی (ع) است كه پس از دفن پیامبر (ص) آن را چنین انشاء نمود:



[ صفحه 178]





ألا طرق النا علی بلیل فراعنی

و أرقنی لما استهل منادیا



فقلت له لما رأیت الذی أتی

أغیر رسول الله أصبحت ناعیا



فحقق منا أشفقت منه و لم یبل

و كان خلیلی عدتی و جمالیا



فو الله ما أنساك أحمد ما مشت

بی العیش فی أرض تجاوز وادیا



و كنت متی أهبط من الأض تلعة

أری أثرا قبلی حدیثا و عافیا



جوادا تشطی الخیل عنه كأنما

یرون به لیثا علیهن ضاریا



و باز مرثیه ای در منقبت پیامبر است كه حضرت علی (ع) بعد از دفن ایشان با چشمانی اشكبار بر سر مزار رسول الله (ص) ایستاد و چنین سروده است:



أمن بعد تكفین النبی و دفنه

بأثوابه آسی علی هالك ثوی



زرثنا رسول الله (ص) فینا فلن نری

بذاك عدیلا ما حیینا من الردی



و كان لنا كالحصن من دون أهله

له معقل حرز خریز من العدی



و كنا بمرآة نری النور و الهدی

و صباحا مساء راح فینا أو اغتدی



لقد غشیتنا ظلمة بعد موته

نهارا فقد زادت علی ظلمه الدجی



فیاخیر من خم الجوانح و الحشا

و یا خیر میت ضمه الترب و الثری



كأن أمور الناس بعدك ضمنت

سفینة موج حین فی البحر قدسما



و ضاق فضاء الأرض عنهم برحبه

لفقد رسول الله (ص) اذ قیل قد مضی



فقد نزلت بالمسلمین مصیبة

كصدع الصفا لا شعب فی الصدع فی الصفا



فلن یستقل الناس تلك مصیبة

و لن یجبر العظم الذی منهم و هی



و فی كل وقت للصلاة یهیجه

بلال و یدعو باسمه كلما دعی



و یطلب أقوام مواریث هالك

و فینا موارث النبوة و الهدی



و ولی أبوبكر امام صلاتناذ

و خالف أهل اشرك أحمد اذ قضی



أبا الصبر أن یقول مقامه

و خاف بأن قد یبلغ الضر و العنا





[ صفحه 179]




[1] در نسخه ي ديگر آمده سال يازدهم هجرت.